قدیما کشورای استعمارگر مثل انگلیس و آمریکا و. برای استعمار یه کشور باید خیلی هزینه های مادی و نظامی رو متحمل میشدن تا با زور و استکبار بتونن نفت و مال و ناموس اون کشور رو به تاراج ببرن. ولی این راه برا مدت طولانی جوابگو نبود چون مردم روز به روز آگاه تر میشدن و عرصه رو برای استعمارگرا تنگ میکردن به همین دلیل باید روشهای جدیدی بوجود میومدن تا بتونن مدت طولانی تری به استعمارگری ادامه بدن و از تمام منابع مالی و انسانی یه ملت استفاده کنن.
سالهاست نفت کشور نیم بها فروخته میشه به اسم دور زدن تحریمها ولی به کی؟) با واسطه به جیب استعمارگر( حالا پول همون نفت نیم بها توسط بابک زنجانی ها و مرجان و دیگر آقا زاده ها به کشورای آمریکا و انگلیس و اسرائیل و. میره. به نظرتون یه خانوم یا آقا این همه پول رو برای چی میخواد؟فقط یه جواب داره برای خدمت به دولت ایالات متحده و.
یک چهارم بودجه کشور فقط توسط یک نفر خارج میشه. به نظرم اسمش رو باس استعمار نوین گذاشت.
پولهای ایرانخودرو و سایپا و مالیات ها و معادن و کارخانه جات و کشاورزی هم از طرق دیگه به این کشورا وارد و در راستای منافع مردمشون صرف میشه. ما ایران رو مصرف میکنیم و اونا بهره ش رو میبرن. بدون شلیک حتی یک گلوله.
از نظر اسلام یه ساعت تفکر مساوی هفتادسال عبادته.
بیشتر فکر کنیم.
یه نگاهی بندازیم به حکومت معاویه و امام علی( ع)
بزرگترین تفاوتی که این دو حکومت داشتن این بود که در زمان معاویه به مردم فقیر و بیچاره که عموم جامعه رو تشکیل میدادن ظلم میشد و بیت المال بین مسئولین و آقایان ژن خوب تقسیم میشد و مردم عادی هر روز بدبخت تر و بیچاره تر میشدن ولی زمان حکومت امام علی (ع) برعکس این حالت اتفاق افتاد و آقایانی که نمیتونستن بیت المال رو حیف و میل کنن بعد از مدتی به جنگ امیرالمؤمنین رفتن. در حقیقت در هردو حالت مردم امیر المومنین داشتین یکی امیرالمؤمنین مسئولین که میشد معاویه و یکی امیرالمؤمنین عوام و فقرا که میشد امام علی.
و اما بالاخره معرفی چهار سرهنگ :
گندم میگه متنش رو ساده تر بنویس، دیگه سعیمو کردم.
اولین سرهنگ «عقل» :
همون وزیر پادشاهه که روح باشه و وظیفه ش تشخیص خوب از بد و امر به معروف و نهی از منکره و ماموریتش اینه که اسباب سفر آخرت رو مهیا کنه البته به نحوی که مد نظرخدا باشه.
دومین سرهنگ «شهوت» :
فایدش بقای نسله اما خرابکار و فضول و دروغزن وطمعکاره. همیشه مخالف عقله و طالب اینه که راه روح رو بزنه و محکوم حکم خودش کنه و مثل چهارپایا هر چه او امر کنه از خوردن و آشامیدن و جماع و لباس و مسکن و بدون م با عقل اطاعت کند.
سومین سرهنگ «وهم»:
شغلش مکر و حیله و فتنه و خیانت و پنهان کردن حقیقته و همیشه میخواد روح مطیع او بشه و از فریفتن و شیطنت و فساد و مکر اطاعت کنه .
چهارمین سرهنگ «غضب» :
تند و تیز و بی باک و بدکار و بد ذات و بدخواه است و کشتن و بستن و ظلم و دشمنی و آزردن ورنجوندن رو طالبه وهمیشه در صدد فریب روحه تا از او طاعت کنه و مثل گرگ و کفتار درنده ست.
اختلاف و تفاوت بین این چهار سرهنگ باعث نزاع و درگیری میشه به همین دلیله که گاهی آثار فرشتگان و قدیسان وگاهی آثار حیوانات و چهاپایان و ساعتی مثل درندگان و لحظاتی آثار شیطان در آدمی ظاهر میشه و همیشه همینطوره تا زمانی که یکی از این چهار سرهنگ بر بقیه غلبه کنه و مانع از این بشه که هر کردم آثار خودشون رو بروز بِدَن. اگه عقل پیروز بشه آثار ملائکه ظاهر میشه. در کل منشا همه این در گیری ها عقله چون مانع اصلی در ظهور آثار هر یک از سه سرهنگ دیگه است. و نکته جالب اینه که بین سه سرهنگ دیگه هیچ مشکل و درگیری و اختلافی نیست و هیچ کدوم دیگری رو مانع و منکر نمیشن.
هر کدوم از این سرهنگهای ما از یه چیزایی لذت میبرن و از یه چیزای رنج. به عنوان مثال لذت عقل در علم و معرفت و قرب الهی و رنجش در جهل و گمراهی.
و بالاتربن لذتها در عقله و هرچه جنبه حیوانیت قوی تر بشه، لذت بقیه قوا هم بیشتر میشه و بالعکس. هرچه درک ما از لذتهای عقل بیشتر بشه تسلط عقل بر بقیه بیشتر میشه.
ادامه داره
فکر، روحیه میسازه و روحیه، فکر.
فکرای خوب روحیه خوب میسازن وفکرای بد روحیه ی بد. وقتی اولین فکر توی ذهن تشکیل میشه اگه این فکر رو مثبت فرض کنیم روحیه خوب اول رو میسازه و روحیه خوب اول فکر خوب دوم و فکر خوب دوم روحیه خوب دوم و این به صورت زنجیره ای از افکار ادامه پیدا میکنه. در پایان روحیه ما شاد و عالی میشه و برعکس اگه این زنجیره با افکار منفی تشکیل بشه پس از مدتی ما با روحیه ای ضعیف و در دراز مدت با شخصی افسرده و ناامید روبرو میشیم.
نکته قابل تأمل اینه که به صورت ارادی فقط کنترل اولین فکر دست ماست و اگه به موقع کنترل نشه این زنجیره به صورت غیر ارادی تشکیل و تکمیل میشه و مثل علف هرز در ناخودآگاه ما ریشه میکنه و بزرگتر و در تصمیم گیری های ما دخیل میشه.
حضرت علی (ع) فرمودند:
مراقب افکارت باش که به گفتار تبدیل میشود
مراقب گفتارت باش که به رفتار تبدیل میشود
مراقب رفتارت باش که به عادت تبدیل میشود
مراقب عادتت باش که به شخصیت تبدیل میشود
مراقب شخصیتت باش که به سرنوشت تبدیل میشود
طبق روایات پیامبر خاتم (ص) یک شب با جبرائیل از مکه به بیت المقدس و از اونجا به بهشت و جهنم با وسعتی غیرقابل تصور و سپس به ملاقات با خدا میره (که همه به این امر معتقدیم).
داستان کامل شب معراج رو همه دوستان بهتر از من میدونن.
طبق گفته بزرگان گذشته چراغ آینده ست.
یه استاد داشتیم پروفسور فیزیک کوانتوم بود نقل میکرد که وقتی ماجرای شب معراج رو برای انیشتین تعریف میکنن بسیار شگفت زده میشه و میگه هزار وسیصد سال پیش نسبی بودن زمان رو پیامبر شما مطرح کرده و حالا پس از قرن ها توسط یه غیرمسلمان اثبات شد.
حالا زیاد مغزتون رو درگیر نسبیت نمیکنم که طولانی میشه میخوام یه مطلبی که چند روزه فکرمو مشغول کرده رو بگم که ما این «گذشته» که چراغ آینده هم هست رو کلا فراموش کردیم. و داریم توی ظلمات و تاریکی به بیراهه میریم.
گذشته داره تکرار میشه و ما داریم همون راه اشتباه اعراب 1400 سال پیش رو میریم .
یه زمانی معاویه توسط ابوموسی اشعری به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین تعیین شد و امام زمان سالها برای این مردم جاهل سر به چاه کرد و گریست و مردم رهرو معاویه شدن و معاویه با ظاهری اسلامی و درونی شیطانی، بیت والمال رو میبلعید و دین رو اونجوری که دوست داشت و به نفعش بود تعریف و تحریف میکرد.
عمروعاص قرآن بر نیزه کرد و مردم از پشت به امام زمان خنجر زدن و چند ضربه مانده به پیروزی شکست خورد.
سپاه یزید نفراتی بودن که روز عاشورا برای جنگ با امام حسین (ع) غسل کردن و پیشانیهایشان از زیادی سجده کبود شده بود.
واقعا حُر چطور به این بصیرت رسید و آخرین لحظه از لشکر یزید جدا شد؟ والان ما تو لشکر معاویه ایم یا یزید یا از اون نفراتی که شبانه فرار کردن یا
درباره این سایت